این خبر را برسانید به کنعانی ها بوی پیراهن خونین کسی می آید
وقتی کلامت را به زهر نفرت آغشته میکنی من مطمئن میشوم بیش از هر زمان دیگرعاشقم هستی دلتنگم هستی و قلب تو بی اختیارتر از همیشه خواهد شد و با هر تپش فریاد میزند هیچکس رابه جای من و به اندازه ی من دوست نخواهد داشت چه بخواهی چه نخواهی این صداقت قلب توست . من میشنوم .و تو نیز
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست؟؟؟ مثل آرامش بعد از یک غم. مثل پیدا شدن یک لبخند. مثل بوی نم بعد از بارون. در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست؟؟؟ فقط این را تو بدان... من به آن محتاجم...
زندگی میکنم ... حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!! چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد بگذار هر چه از دست میرود برود؛من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد...
سوختم،باران بزن شاید تو خاموشم کنی ... شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی .... آه باران ، من سراپای وجودم آتش است ..... پس بزن باران ، بزن ، شاید تو خاموشم کنی
.: Weblog Themes By Pichak :.