از بلنداى طبیعت از پراو از بیستون ،عاشقى تنها و خسته با صداى نیمه جون ،، مینویسم قصه دل با نگاه غرق خون، تو بیا تا من بیابم همدم از جنس جنون
تاریخ : یکشنبه 91/10/17 | 11:2 عصر | نویسنده : مهدى | نظر
اسم من چیست؟ خدایا چه کنم یادم نیست، امشب آماده شدم تا چه کنم یادم نیست،،، من که همسایه نزدیک شقایق بودم، پا شدم آمدم اینجا چه کنم یادم نیست،،، من چرا از تو بریدم و چرا برگشتم، و بنا شد که دلم را چه کنم یادم نیست،،، من نشانى دل در به درم را بانو، از تو پرسیده ام اما چه کنم یادم نیست،،، این نوشته غزل کیست که من میخوانم، اسم او چیست خدایا چه کنم یادم نیست
تاریخ : سه شنبه 91/10/12 | 5:39 عصر | نویسنده : مهدى | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.